آرمان قند عسلآرمان قند عسل، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
باران شیرین عسلباران شیرین عسل، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

♫♫♫ آرمان آرزوهایمان ♫♫♫

هدایای آرمان به مامانش به مناسبت روز مادر 92

سلام گلم روز چهارشنبه برابر با 11 اردیبهشت 92 که روز تولد حضرت فاطمه(س) و همینطور روز مادر بود و فرداش هم روز معلم طبق معمول رفتی مهد کودک.روزهای چهارشنبه ژیمناستیک داری و تا ساعت 3 مهد هستی.پدر هم اون روز تعطیل بود و با هم اومدیم دنبالت.خیلی از مادرها اومده بودند مهد و تو در ورودی مهد گلهای رنگارنگ زیبایی به مناسبت این روز گذاشته بودند.حال و هوای شادی در محدوده مهد به چشم میخورد.یک میز پر از کاردستیهای زیبا که برای مادرهای بچه ها از روزهای قبل توسط مربی ها آماده شده بود و جلوی میز مدیر قرار گرفته بود به چشم میخورد.صبح موقع رفتن به مهد کارت هدیه ای های مرجان جون و مهتا جون ..مربیان مهربونت را تو کیفت گذاشته بودم و به م...
25 ارديبهشت 1392

آرمان پلیس در......

سلام بر آقا پلیس خونه ما یکی دیگه ازروزهای خوب و خاطره انگیز من و آرمان روز 18 اردیبهشت 92 رقم خورد .مدیر مهد از یک ماه پیش برای روز آمادگی در برابر زلزله برنامه ریزی کرده بود و از مادرها هم مشورت خواسته و جلسه ای برگزار کرده و نقش مادران و بچه های مهد را در روز مانور مشخص کرده بود.آرمان اولین نفری بود که نقشی که عاشقش بود بهش داده شده بود و اسمش برای گروه پلیس نوشته شده بود و من هم با ایده نقاشی ویترای برای غرفه نقاشی به همراه مربی نقاشی انتخاب شده بودم.برای مانور زلزله سه گروه مهم انسانی باید مشخص میشدند.گروه پرستاران و امدادگران...گروه آتش نشانان و گروه پلیس.تمامی این نقشها به کلاس ارمان در میان هم کلاسیهاش تقسیم شده بود...
20 ارديبهشت 1392

دل مادر

  چه کسی قدر دل مادر خود میداند؟ مادران برگ گل اند مادران آب پس تشنگی صحرایند مادران نزد همه زیبایند مادران دریایند مادران ماهی در تنگ بلور دل مادر آب است پاکتر از همه پاکیها دل مادر خون است سرختر ار همه سرخیها چه کسی قدر دل مادر خود میداند؟ دل مادر خورشید دل مادر مهتاب و برای دل من و برای دل تو و برای دل ما دل مادر بی تاب چه کسی قدر دل مادر خود میداند؟ از بلندا ي عرش تا مكه سر راه تو ياس مي كارند آمدي و تمام هر چه كه هست به مقام تو سجده مي آرند فاطمه اي فرشته خيرات بر تو و خاندان تو صلوات تبریک ...
11 ارديبهشت 1392

بهار بهار

بهار بهار صدا همون صدا بود صداي شاخه ها و ريشه ها بود بهار بهار چه اسم آشنايي صدات مياد ... اما خودت كجايي وابكنيم پنجره ها رو يا نه تازه كنيم خاطره ها رو يا نه بهار اومد لباس نو تنم كرد تازه تر از فصل شكفتنم كرد بهار اومد با يه بغل جوونه عيد آورد از تو كوچه تو خونه حياط ما يه غربيل باغچه ما يه گلدون خونه ما هميشه منتظر يه مهمون بهار اومد لباس نو تنم كرد تازه تر از فصل شكفتنم كرد بهار بهار يه مهمون قديمي يه آشناي ساده و صميمي يه آشنا كه مثل قصه ها بود خواب و خيال همه بچه ها بود آخ ... كه چه زود قلك عيديامون وقتي شكست ...
3 ارديبهشت 1392
1